آخرین پست سال 91 !
فکر کنم این آخرین پست امسالم باشه مامان جون !
ساعت 2 صبحه و تو و بابایی خوابین و من با وجود خستگی بسیاااااااااااااار زیاد خوابم نمیبره و دارم به سالی که گذشت فکر میکردم !
گذشت مثل برق و باد ,میدونم دارم به چی فکر میکنم !؟
به ماه های آخر دوران بارداری که توی سال 91 بود ...
به سختی هایی که برای نگه داشتنت حتی برای یک روز بیشتر توی شکمم کشیدم ...
فکر کنم این آخرین پست امسالم باشه مامان جون !
ساعت 2 صبحه و تو و بابایی خوابین و من با وجود خستگی بسیاااااااااااااار زیاد خوابم نمیبره و دارم به سالی که گذشت فکر میکردم !
گذشت مثل برق و باد ,میدونم دارم به چی فکر میکنم !؟
به ماه های آخر دوران بارداری که توی سال 91 بود ...
به سختی هایی که برای نگه داشتنت حتی برای یک روز بیشتر توی شکمم کشیدم ...
به روزهایی که استراحت مطلق بودم و کارم شده بود شمردن ثانیه ها برای دیدن روی ماهت ...
به زمانی که بابایی سرویس خوابت رو میساخت و هیجان داشتم برای چیدن سیسمونیت ...
به روزهایی که توی اتاقت مینشستم و خیره به وسایل اتاق به اومدنت فکر میکردم ...
به تمام زحمت هایی که بابایی برای حفظ سلامتی جفتمون کشید ...
به روزی که کیسه آبم پاره شد و به جای ناراحتی از خوشحالی دیدن روی ماهت پر درآورده بودم ...
به لحظه ای که داشتم روی ویلچر میرفتم توی اتاق عمل و اشک میریختم ...
به لحظه دیدار ...
به ثانیه ای که بهوش اومدم و از شدت درد فریاد میکشیدم و تا تو رو پیچیده توی قنداق سفید روی سینه ام گذاشتن همه دردام یادم رفت ...
به لحظه های عاشقی شیر خوردنت ...
به وقتایی که گریه میکردی و نمیفهمیدم چته و پا به پات اشک میریختم ...
به تمام اولین هات ...
به همین روزا که با هر کسی که صحبت میکنم با دست های کوچولوت صورتم رو به سمت صورت ماهت برمیگردونی و بهم حالی میکنی که با تو صحبت کنم ,فقط تو ...
کیان عزیزم ,نازنیم ,همین سالی که داره بار و بنه اش رو جمع میکنه و میره و بهترین سال زندگی من و باباییت بود ...
به خاطر لطفی که خداوند بهمون ارزانی داشت و تو فرشته پاک و معصوم رو مهمون خونه دلمون کرد !
هر روز خدا رو به خاطر داشتنت و بودنت شکر میکنم !
متشکرم که بر ما منت گذاشتی و اجازه دادی هر ثانیه از داشتنت غرق لذت و شادکامی باشیم !
عزیزترین عزیزم پیشاپیش سال نو مبارک ...
دوستت دارم ,مادرت زهرا ...