اولین قدم به تنهایی و بدون کمک !!!
امشب بابایی داشت توی آشزخونه رو مرتب میکرد و ابزارش رو جمع میکرد !
من و شما هم نزدیک ورودی آشزخونه (بین دو تا کانتر) نشسته بودیم و طبق معمول تمرین ایستادن بدون کمک میکردیم که شما که نگاهت به بابایی بود به عشق دریلی که بابایی روی زمین گذاشت و رفت یه قدم راه رفتی و افتادی ...
احساس کزدم اشتباه دیدم ...
بابا حسین رو صدا کردم و دوباره بلندت کردم و وایسوندمت و گفتم برو پیش بابایی و شما پنج قدم تنهایی و بدون کمک پیش رفتی ...
انقدر ذوق کردم که کلی جیغ کشیدم و کلی هم چلوندمت ...
اولین قدم توی نه ماه و هجده روزگی !!!
حیف که دوربین دم دستم نبود !
از اون موقع هم تا همین الان که خوابت برد مدام در حال تمرین راه رفتن بدون کمک بودیم ,ماشاالله خسته هم که نمیشی گلم ...
خوشحالم !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی