اولین داد مامان ...
خیلی ازت عذرخواهی کردم اما نمیدونم توی این سن معنی عذرخواهی رو میفهمی یا نه !؟
توی چشمهات زل زدم و بهت گفتم غلط کردم ولی باز هم نفهمیدم که درکم کردی یا نه !؟
میدونی من کلا خیلی آدم صبوریم عزیزم ولی خوب یه وقتایی هم یه رفتارهایی ناخواسته از آدم سر میزنه که بابتش برای همیشه پشیمون میشه !
امروز خونه خاله فری بودیم ،خیلی شلوغ بود !!!
از یک طرف سر و صدای امیرعلی و امیرمهدی کلافه م کرده بود ،از طرف دیگه موهام زیر دست خاله الی که داشت رنگشون میکرد شدیدا کشیده میشدن ،شما هم مدام جیغ میکشیدی و خاله راضیه هم باهام حرف میزد ...
نمیدونم چی شد !؟
دیدم شما جلوم ایستادی و یک بند جیغ میکشی ،منم یهویی با صدای بلند داد مانند بهت گفتم :چیه !؟
یک لحظه انگار شکه شدی ،خوب آخه انگاری توقع نداشتی چون من و بابایی همیشه با شما با ملایمت حرف زدیم و برخورد کردیم ،اصلا انگاری یه جورایی جفتمون داد زدن بلد نیستیم !!!
در آن خودم فهمیدم چه غلطی کردم اما دیر شده بود ،اشک توی چشمهات جمع شده بود و زل زده بودی به من ،انگار تمام دنیا رو کوبیدن توی سرم ...
بغلت کردم ،بوسیدمت و جلوی همه ازت عذر خواستم و نشوندمت روی پاهام ،نوازشت کردم و به خاله الی گفتم :ولش کن اصلا نمیخوام موهام رو رنگ کنی ...
خاله الی خنده اش گرفته بود ...
امروز گذشت و الان هم شما توی بغلم خوابیدی و من تا تونستم ازت عذرخواهی کردم ،اما باذ هم نفهمیدم میزان بیچاره گیم رو توی عذرخواهی هام متوجه شدی یا نه !!!
عذاب وجدان دارم ...
بازم عذر میخوام گلم ،،،