اولین بروز حس مالکیت ...
دیروز رفتیم خونه خاله الهام اینا !
تولدش بود و خیلی خوش گذشت ...
عصری خاله الهام زنگ زد به خواهرشوهرش که یه پسر داره که ده روز از شما بزرگتره ,تا بیاد اونجا و نی نی ها همدیگه رو ببینیم !
مرجان جون که اومد محمدکسری رو نشوندیم رو به روی شما و اسباب بازی های شما رو هم ریختیم جلوتون تا با هم بازی کنین !
اولش هر دوتون یه خورده مات و مبهوت همدیگه شدین و فقط به همدیگه نگاه میکردین و یواش یواش محمدکسری شروع کرد به بازی با اسباب بازی های شما ...
اونجا بود که من برای اولین بار حس مالکیت شما رو دیدم !
قربونت برم !
اسباب بازیت رو از دست کسری بیرون کشیدی و اون هم یکی دیگه برداشت و دوباره شما همین کار رو تکرار کردی و وقتی اون نخواست اسباب بازیت رو بده شروع کردی به جیغ کشیدن و دستهات رو به اطراف باز کرده بودی و انگشتهات رو مشت ...
خیلی بامزه بود ,تا حالا این وجه از شخصیتت رو ندیده بودم !
اینم شما و محمدکسری !!!