اولین کارتون + خرابکاری ...
امروز خیلی غر زدی ...
تقریبا به هیچ کاری نرسیدم ,منم که اگر به کارام نرسم کلاااااااااافه ...
ظهر بعد از خوردن نهارت برای اولین بار نشوندمت جلوی تلویزیون و شبکه ها رو که بالا و پایین کردم دیدم شبکه پنج داره برنامه کودک پخش میکنه ...
نمیدونم تا زمانی که شما وبلاگت رو بخونی این برنامه هنوزم پخش میشه یا نه ,ولی خوب اسمش رنگین کمانه و یه گربه عروسکی بانمک و دوست داشتی توش ایفای نقش میکنه با نام پنگول ...
اولش جذبت کرد و یه چند دقیقه ای نگاه میکردی و منم تا دیدم شما مجذوب شدی اول یه صلوات برای روح پدر سازنده برنامه فرستادم و بعد رفتم سراغ جمع و جور کردن آشپزخونه که دیدم انگاری زیادی دیگه ساکت شدی ...
برگشتم و نگاه کردم و دیدم که صندل های روفرشی من دستته و داری با اونا بازی میکنی ,با خودم گفتم خوب خوبه که توی دهانت نمیکنی ...
کارم که تموم شد اومدم کنارت نشستم و دیدم که بعــــــــــــــــــله ,تمام پرچم های گل روی صندلم رو کندی و با دقت و همت فراوون هم سعی داری اون 3-2 تای بقیه رو هم بکنی !!!
تا رفتم دوربین رو آوردم که ازت عکس بندازم شروع به گریه کردی و ...
بابا صندل هامو همش یک ماهه خریدم آخه ...
خداوکیلی من دعوات نکردمااااااااا ,خودت تا منو دیدی به گریه افتادی که بغلت کنم !
همین چندتا دونه عکس رو گرفتم که شارژ باطری دوربین تموم شد ,نتونستم عکس های بهتری بگیرم !