کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

به بهانه یازده ماهگی ...

یادش به خیر ...   پارسال همین موقع ها بود که استراحت مطلق بودم و دیگه نمیتونستم تکون بخورم ...     دلم خوش بود به وبلاگی که برات ساخته بودم و تکون ها و لگدهایی که بهم نوید میدادن صحیح و سالمی و داری شیطونی میکنی ... بارها تجسم میکردم چهره ات رو ,دستهای کوچولوت رو ,چشمهات رو ...   یادش به خیر ... پارسال همین موقع ها بود که استراحت مطلق بودم و دیگه نمیتونستم تکون بخورم ... دلم خوش بود به وبلاگی که برات ساخته بودم و تکون ها و لگدهایی که بهم نوید میدادن صحیح و سالمی و داری شیطونی میکنی ... بارها تجسم میکردم چهره ات رو ,دستهای کوچولوت رو ,چشمهات رو ... کارم شده بود خوابیدن روی کاناپه پذیرایی و بابایی هم ...
11 خرداد 1392

اندر احوالات ماه یازدهم ...

خیلی بزرگ شدی ...   فقط یک ماه دیگه راه داریم تا یک سالگی و هر روز با تو بودن یعنی یک شگفتی جدید ... انگار همین دیروز بود که توی این روزا توی شکمم غلت میزدی و وول میخوردی و شیطونی میکردی ... یادش به خیر ... حالا دیگه تموم اون تکونهات تبدیل شده به شیطنت هایی که شده شیرینی زندگی من و باباییت ...   با تعادل بیشتری راه میری و در طول روز یه چند باری دور میزنی توی خونه ... دستت رو به هر چیزی میگیری تا بلند شی و بایستی ... خیلی بزرگ شدی ... فقط یک ماه دیگه راه داریم تا یک سالگی و هر روز با تو بودن یعنی یک شگفتی جدید ... انگار همین دیروز بود که توی این روزا توی شکمم غلت میزدی و وول میخوردی و شیطونی میکردی ... یادش به...
11 خرداد 1392

گلچین عکس های ده ماهگی ...

عکس هات خیلی زیادن عسل مامان ,خیلی سخته انتخاب از بینشون ! به قول بابایی شما یه پا آرتیستی واسه خودت ,مربای بابا ... قربون خنده ت برم من ! قربون خنده ت برم من ! کیان در آتلیه مامان ! خوابیدی راااااااحت ,تو راه سفر به دیار پدری ! قربونت برم که از خواب بیدار میشی خودت رو لوس میکنی ... خوش تیپ ... همیشه بعد از عکاسی میخوای دوربین رو بگیری ! بازم آتلیه مامان ... پسرم به به میخوره ! حاضر شدیم بریم بیرون ... با کفشاش ور میره ! خونه مامان جون ! تو قارچ مشغول بازی ! پسرم در حال استراحت !!! نزدیک خونه عمه لیلا ,در حال خوردن نون شیرمال ... خونه مام...
11 ارديبهشت 1392

به بهانه ده ماهگی ...

دو رقمی شدن سن تو دقیقا مصادف شده با روز مادر ...     به نظرم اتفاق جالبی اومد ... امسال اولین سالیه که من مادر هستم ,منهای پارسال که توی شکمم بودی ... یک مادر واقعی ! و خیلی لذت بخشه حس مادر بودن ,مادر تو بودن ... دو رقمی شدن سن تو دقیقا مصادف شده با روز مادر ... به نظرم اتفاق جالبی اومد ... امسال اولین سالیه که من مادر هستم ,منهای پارسال که توی شکمم بودی ... یک مادر واقعی ! و خیلی لذت بخشه حس مادر بودن ,مادر تو بودن ... با تو روز رو آغاز و شب رو به پایان رسوندن ! با تو خندیدن و با تو گریستن ! با تو بازی کردن و با تو خوش بودن ! با تو ... من با تو خوشم و در کنار تو خوشم امیدم ,همه هستی من ... ل...
11 ارديبهشت 1392

اندر احوالات ماه دهم ...

دو رقمی شدن سنت مبارک گلم ! این روزا انقدر مشغول توام که تا به خودم میام میبینم ماهگردت شده و یک ماه بزرگتر شدی ...     دیگه از اون حالت های نوزادی و خوابهای طولانی و خمیازه های کشدار خبری نیست و بیشتر روز رو بیداری و مشغول ... هر ثانیه یه جور دلبری میکنی و من رو از خود بی خود میکنی با خنده هات ...   دو رقمی شدن سنت مبارک گلم ! این روزا انقدر مشغول توام که تا به خودم میام میبینم ماهگردت شده و یک ماه بزرگتر شدی ... دیگه از اون حالت های نوزادی و خوابهای طولانی و خمیازه های کشدار خبری نیست و بیشتر روز رو بیداری و مشغول ... هر ثانیه یه جور دلبری میکنی و من رو از خود بی خود میکنی با خنده هات ... با روروئکت...
11 ارديبهشت 1392

گلچین عکس های نه ماهگی ...

دیگه داری آقا میشی ... عاشق این قیافه جدیتم !!! عاشق این قیافه جدیتم ! خوشحال از ددر رفتن ... تو تختت میخوابی رااااااااااااحت !!! دستتم اینطوری از زیر پتو بیرون میمونه ! کیان سیر و شاااااااااااااااد ! تا میخوام عکس بگیرم سعی میکنی دوربین رو بگیری ... کیان کتاب خوان ! حاجی فیروز خونه ما (این تاج سبزه رو زندایی اشرف (زندایی مامان) از جشنواره سبزه برای شما گرفته بود ! امکان نداره بنشینی و پاهات رو روی هم نندازی !!! خوشحال از آب تنی ... هیجان زده ! وقتی خوابت میاد و با گذاشتن متکات روی پات و گذاشتن سرت روی اون سعی میکنی بخوابی ,امااااااااا نمیشه !!! عشق فرمون ...
9 فروردين 1392

به بهانه نه ماهگی ...

وقتی دست های کوچولوت رو روی شونه هام میگذاری و بهم اعتماد میکنی تا بتونی بایستی غرق لذت و شادی وصف ناشدنی میشم که ...   وقتی دست های کوچولوت رو روی زانوهام میذاری تا بتونی از زمین بلند شی احساس میکنم قوی ترین آدم دنیام !   وقتی شونه های ظریفت رو توی دستهام میگیرم و دور خونه رو با هم تاتی میکنیم احساس میکنم میتونم تمام دنیا رو همینجوری پا به پات راه بیام ! من یک مادرم ,قوی تر از همه انسانهای روی کره خاکی زمین و به تو فرشته آسمونی دل بسته ام ...   وقتی دست های کوچولوت رو روی شونه هام میگذاری و بهم اعتماد میکنی تا بتونی بایستی غرق لذت و شادی وصف ناشدنی میشم که ... وقتی دست های کوچولوت رو روی زانوهام میذاری تا بتونی...
9 فروردين 1392

اندر احوالات ماه نهم ...

نه ماه گذشت ... نه ماه توی دلم بودی و روند رشدت رو دنبال میکردم و حالا مرحله به مرحله رشدت رو جلوی چشمام ... خیلی شگفت انگیزه ! اینکه همون کوچولویی که توی شکمت بوده حالا داره انقدر سریع بزرگ میشه ...     دیگه داری واقعا بزرگ میشی ... میلت به ایستادن انقدر زیاد شده که مدام به هر چیزی چنگ میزنی تا بایستی ... عاشق تاتی کردن شدی و تقریبا هر یک ساعت یکبار باید دو سه دور دور خونه رو با هم تاتی کنیم ... نه ماه گذشت ... نه ماه توی دلم بودی و روند رشدت رو دنبال میکردم و حالا مرحله به مرحله رشدت جلوی چشمام ... خیلی شگفت انگیزه ! اینکه همون کوچولویی که توی شکمت بوده حالا داره انقدر سریع بزرگ میشه ...  دیگه داری و...
9 فروردين 1392

گلچین عکس های هشت ماهگی ...

دیگه عکاسی ازت خیلی سخت شده شیطونکم ,یک لحطه هم آروم نیستی تا ازت یه عکس خوشگل بگیرم ...   دوربینمون هم حرفه ایه و تا لحظه سکون کامل عکس خوبی نمیگیره ... بیشتر وقتا کلی عکس میگیرم تا یکی دو تاش خوب از آب دربیاد ,بیشتر وقتا هم به کیفیت پایین عکس های موبایلم بسنده میکنم ...   قربون اون ژست خوشگلت برم من ! کیان در آتلیه مامان ... کلافه از عکاسی در حال پوف کردن !!! اخمالو بر وزن خرمالو ,خرمالوی مامان ... دیگه کیان قاطی میکنه ... و مامان با قلقلک اخلاقش رو خوب میکنه ,نخواستیم بابا ... خواب توی کریر تو ماشین در راه آتلیه ... وقتی ادای بابایی رو درمیاری ,درش بسته است هااااااا ... ...
11 اسفند 1391