آرایشگاه !!!
خبر خوب ،امشب طه گلی نی نی عمه لیلا به دنیا اومد ،هنوز ندیدیمش ... والا راستش رو بخوای من گذاشته بودم موهات بلند بشه که بریم آتلیه ،اما انقدر شما بلا سر دماغت آوردی و خودت رو از ریخت انداختی که پشیمون شدم ! البته زنگ هم زدم هااااااااا ، به آتلیه هیمن ،ولی نزدیکترین وقتشون برای اوائل خرداد بود که من تا اون موقع حوصله م نمیکشه ،مخصوصا اینکه شما هی شیطونی میکنی و سرت خیس عرق میشه و همه بهم غر میزنن ! خلاصه ... امشب رفتیم آرایشگاه ! از پارک زنگ زدم به بابایی که وقت آرایشگاه بگیره که گفت :زنگ زدم شلوغه !!! منم بهش گفتم :من الان راضی شدمااااا ممکنه فردا دوباره نذارم موهاش کوتاه بشه ... رفتیم ،شما هم بلایی سرمون آوردی که از ... کر...