اولین درخواست !
دیشب که نگذاشتی درست و درمون بخوابم ... انقدر غرغر و گاها گریه کردی که نصفه های شب آوردمت توی اتاق خودمون بین من و بابایی بخوابی ،پیش ما هم که اومدی تا صبح لنگ و لگد بود که نثار من و بابایی میشد ... هی به این باباییت میگم انقدر کباب دادن به این بچه اشتباهه هاااااااا ،ولی کو گوش شنوا !!! دیروز عصر که واسش کباب برگ درست کرده بودم کلی هم به شما داد ،البته من خودم هم به شما کباب میدم اما تکه های بزرگ که نتونی زیاد بخوری ! بگذریم ... تمام شب نخوابی و بد خوابیم رو صبح شما با اولین درخواست زبونیت جبران کردی ... صبح بیدار که شدم خواب آلود رفتم توی آشپزخونه و شما هم دنبالم عین جوجه اردک میومدی ،در همین حین چشمم به بابایی افتاد که برای فرا...