آخرین روزهای سال نود و دو ...
علی رغم خستگی های این روزا خیلی داره بهمون خوش میگذره ... عاشق شلوغی خیابونا و جنب و جوش مردمم ... تا چند ساعت دیگه سال تحویل میشه و این آخرین پست سال ۹۲ مون خواهد بود ! دیروز که برای خرید آخرین خرده ریزها رفته بودم بیرون هوس کردم یه خورده از شما و این بازار دم عید عکس بندازم که البته شما هم همکاری نکردی ،آخه هی علیرضا رو میدی و میخواستی بغلت کنه و اون بنده خدا هم کلی کار داشت ... عاشق اینهمه سبزه و ماهی و سنبل و سینره و تخم مرغای رنگی و شمع و سمنوام ... چقدر رنگارنگ ،مرسی خدا ! راستی ماهی ها رو که میبینی با ذوق داد میزنی مایی مایی ،البته قبنا میگفتی :جوجو اما دیگه درست میگی ... و امروز ظهر هم خیل...